سکه رایج اقتصاد عصر پهلوی؛ فقر و سوءتغذیه
تاریخ انتشار: ۱۰ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۷۶۷۴۳
جمهوری اسلامی ایران طی بیش از ۴ دهه گذشته در حوزه اقتصاد دستاوردهایی بیشمار داشته است که جسته و گریخته دولتمردان و رسانهها به آن پرداختهاند، ولی تداوم مشکلات اقتصادی که بخشی از آنها ریشه در تداوم برخی سیاستهای غلط اقتصادی بهجامانده از قبل از انقلاب و عمل به توصیههای غربگرایانه در حوزه اقتصاد دارد و بخش مهمی هم ریشه در تحریم، باعث شده است که موفقیتهای مهم کشور در حوزه اقتصاد طی این سالها بهچشم نیاید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما فراتر از مغفول ماندن موفقیتهای اقتصادی جمهوری اسلامی، امروز پروپاگاندای رسانهای دشمن در راستای سیاهنمایی و ناامیدکردن مردم بهویژه نسلی که دوران تاریک و سیاه زمان پهلوی را ندیدهاند، سعی در وارونه کردن تاریخ دارند و شبکههای اجتماعی تحت تسلط دشمنان هم بر این دروغها میدمند و درباره وضعیت اقتصاد کشور و رفاه مردم در دوران پهلوی اینگونه القا میکنند که گویی مدینهای فاضله بوده است آن دوران.
از این جهت لازم دیدیم از زبان برخی تاریخنویسان و اطرافیان حاکمان پهلوی، وضعیت واقعی اقتصاد در دهه پنجاه ایران را مرور کنیم تا آن روی سکه مدینه فاضله خیالی دوران پهلوی آشکار شود.
محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران: از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی» آورده است: «آیا این فداکردن ثروت اجتماعی ایران بهراستی برای توسعه سریع اقتصادی صورت میگرفت؟ جواب آری است اگر «توسعه اقتصادی» عبارت باشد از: رشد آنی و فزاینده در استفاده از وسایل نقلیه، وسایل خانگی، تعطیلات خارج، تفریحات عرضهشده در رستورانها و قمارخانهها، خانههای کاخمانند و مانند اینها توسط اقلیتی ممتاز؛ هزینههای سرسامآور نظامی و بر باد دادن سرمایه کشور در تاجگذاری دیرهنگام (۱۳۴۷)، جشنی مضحک و بینالمللی بهبهانه موهوم ۲۵۰۰ سال پادشاهی ایران (۱۳۵۰)، دهمین سالگرد ضدانقلاب خونین شاه (۱۳۵۲) و تفننهای سالانه فرح در شیراز بهنام «جشن هنر» که در آن علاوهبر اتلاف پولهای فراوان، زندگی روزمره مردم محل بهکلی مختل میشد، موسیقی جدید غربی در بازار قدیمی شیراز نواخته میشد و تجار با حربه تهدید وادار میشدند مغازههایشان را باز نگاه دارند تا سیاهیلشکر لازم را فراهم آورند و تأثیر موسیقی بر آنها مشاهده شود و خرابههای تختجمشید به جولانگاه نودلقکان درباری بینالمللی و تماشاچیان شبهمدرنیست ایرانیشان بدل میشد.» (کاتوزیان، صفحه ۳۱۲)
لازم به ذکر است که یکی از مطالعات بسیار دقیق در زمینه فقر در دوره پهلوی، توسط مرحوم دکتر حسین عظیمی (بهنقل از همایون کاتوزیان، ص ۳۱۶ تا ۳۲۰) انجام شده است. عظیمی در رساله دکترای خود که در دانشگاه آکسفورد و تحتعنوان «بررسی رابطه رشد اقتصادی، توزیع درآمد و فقر با توجه به مسائل ایران» انجام شده است، سه رده مصرف کالری را در ایران مشخص میکند که معرف «سه خط فقر» متمایز هستند، بر این اساس، خط «الف» معرف مصرف ۹۰ تا ۹۹ درصد حداقل نیاز کالریک؛ خط «ب» معرف مصرف ۷۵ تا ۹۰ درصد حداقل نیاز کالریک؛ و خط «پ» معرف مصرف ۷۵ درصد با کمتر از حداقل نیاز کالریک است. عظیمی با بهکارگیری این تعاریف به این نتیجه دست یافته است که «از مجموع ۳۰ میلیون و ۷۰۰ نفر جمعیت ایران در سال ۱۳۵۱، مصرف کالری ۱۶ میلیون نفر (یعنی ۵۲ درصد جمعیت کشور) کمتر از حداقل نیاز بود و چهار میلیون نفر از این جمعیت ۱۶ میلیونی، دچار سوءتغذیه شدید (مصرف کمتر از ۷۵ کالری) بودهاند.
او ادامه میدهد: «در برخی نواحی همچون استان کردستان همه روستاییان دچار سوءتغذیه هستند در مناطق قومی ـ عشیرهای همچون خوزستان، کرمان، بختیاری، بلوچستان و... نیز شرایط بهنحو چشمگیری بدتر از نتایج مربوط به سایر نقاط کشور بود». وی اشاره میکند آنها که با ابعاد مسئله، سیاستها و کارایی لازم برای تحقق چنین امری کمترین آشنایی را دارند، بیتردید جز این نخواهند گفت که در شرایط کنونی، مشکل سوءتغذیه در ایران نهتنها حل نمیشود بلکه تشدید هم میشود: «احتمالاً هر سال بر جمعیتی که دچار سوءتغذیه هستند، با سرعت زیادی افزوده خواهد شد» (بهنقل از همایون کاتوزیان، ص ۳۱۶ تا ۳۲۰).
۷۰ درصد درآمد کارمند و مدیر عالیرتبه در دهه ۵۰ صرف مسکن میشد
وضعیت مسکن در دهه ۵۰ را میتوان در نوشتههای نیکی آر. کِدی، پژوهشگر و خاورشناس آمریکایی، جستوجو کرد، وی در این خصوص مینویسد: «هزینه دائماً رو به افزایش واردات، کشاندن اقتصاد بهسمت تکیه بیش از حد به خارجیها، مهاجرت انبوه جمعیتهای روستایی بهسمت شهرهایی که خود دچار جمعیتزدگی بودند و فقدان وجود خانههای ارزانقیمت در مناطق شهری و در نتیجه رشد سرسامآور قیمت مسکن در شهرها که بهخاطر حضور روزافزون خارجیها و دستمزدهای بالای آنها بود، به افزایش قیمتها و کمبودها بهخصوص در زمینه مسکن کمک میکرد.»
همچنین آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران هم در همین رابطه اذعان دارد: «برای یک کارمند عالیرتبه دولت یا یک مدیر بخش خصوصی، عادی بود که بیش از هفتاد درصد درآمدش را فقط به اجاره خانه اختصاص دهد....»
براساس بررسیهای یرواند آبراهامیان (تاریخنگار ایرانی ارمنیتبار و نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب)؛ «از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ درصد خانوادههای شهری که در یک اتاق زندگی میکردند از ۳۶ به ۴۳ [درصد]رسید. در آستانه انقلاب، ۴۲ درصد از خانوادههای تهرانی مسکن مناسبی نداشتند.»
بلعیدهشدن درآمدهای کارگران با وجود افزایش حقوقها
آبراهامیان در خصوص وضعیت زندگی و معیشت کارگران مینویسد: «قشر پایینتر طبقه کارگر ـ بهویژه کارگران ساختمانی، دستفروشها، کارکنان کارخانههای کوچک و کارگران موقت که مشمول طرحهای بیمه و برنامههای مشارکت در سود نبودند ـ از مزایای برنامههای رفاه اجتماعی بهرهمند نمیشدند، بهبیان دیگر، درآمدهای بیش از حد نفت به فقر این تودههای میلیونی که بیشترشان از روستاها به شهرها رانده شده بودند پایان نداد بلکه شکل آن را مدرن کرد.»
مینو صمیمی که ارتباط نزدیکی با فرح و دربار پهلوی داشت نیز درباره وضع کارگران در سال ۵۴ میگوید: «در سال ۱۳۵۴، شاه دستور داد دستمزد کارگران در ۲۱ واحد بزرگ صنعتی کشور، تا ۳۰ درصد اضافه شود، و در سال بعد نیز، اکثر کارگران، مبلغی بهاندازه حقوق یک ماه خود بهعنوان عیدی، در نوروز ۱۳۵۵ دریافت داشتند، لیکن علیرغم افزایش درآمد طبقات مزدبگیر، هیچ بهبودی در معیشت آنها پدید نیامد؛ و اکثراً در شرایط سخت، به زندگی ادامه میدادند؛ یکی به این دلیل که تعداد افراد خانوارشان زیاد بود و مشکل میتوانستند مخارج همه اعضای تحت تکفل خود را تأمین کنند؛ دیگر اینکه برخی قید و بندها اجازه نمیداد مثل دیگران، به هرکاری دست بزنند و بالاخره ترقی روزافزون هزینه مسکن، مقادیر عمدهای از درآمدشان را میبلعید.»
شاه: مردم باید یاد بگیرند بدون کالاهای اساسی هم زندگی کنند!
در سال منتهی به سقوط رژیم شاه، بسیاری از کشتیهای حامل مواد غذایی در بندرها لنگر انداخته و بهدلیل عدم وجود زیرساختهای لازم همانجا مانده بودند و اغلب کالاهای آن در حال گندیدن بود. بهدلیل همین کمبودها بود که شاه عقیده داشت مردم باید سبک زندگی خود را تغییر دهند؛ چنانکه اسدالله علم ذیل خاطرات ۲۴ شهریور ۱۳۵۲ مینویسد: «.. سر شام موضوع صحبت کمبود بعضی از کالاهای اساسی بود، که شاه عقیده دارد مردم باید یاد بگیرند بدون آنها زندگی کنند!»
از همین جهت فرانسیس فیتزجرالد، نویسنده سرشناس آمریکایی و برادرزاده سفیر آمریکا، وضعیت ایران در سال ۱۳۵۳ را «بدتر از سوریه» میداند و عنوان میکند: «وضعیت ایران بهطور کلی بهمراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد، به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است...، ثروت کشور بیشتر بهسوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی و بهسوی حقوق سربازان و پلیس کشور و نه آموزگاران، سرازیر شده است.»
ماجرای قطعیهای پیدرپی برق تهران در سال ۱۳۵۶
پرویز راجی آخرین سفیر رژیم پهلوی در لندن میگوید: «موقعی که به تهران رسیدم در هتل هیلتون، برای اولین بار به خاموشی برق برخوردم که در ساعت ششونیم بعدازظهر آغاز شد و بهمدت چهار ساعت تمام ادامه یافت، در طول این مدت هیچ نقطهای از شهر برق نداشت، بهعلت از کار افتادن تهویۀ هتل، چنان گرمای آزاردهندهای به وجود آمد که واقعاً نمیشد در اتاق هتل دوام آورد و طبیعی است که در این زمان، استفاده از رادیو و تلویزیون هم مقدور نبود. در نگاهی که از بالکن هتل به شهر تهران انداختم، صف دراز اتومبیلها را دیدم که بهعلت خاموشی چراغهای راهنمایی، در خیابانها از حرکت بازماندهاند و با بهصدادرآوردن بوقهای خود، نسبت به خاموشی برق، اعتراض میکردند.»
وی ادامه میدهد: «(۳۱ تیر ۵۶) خاموشیهای برق در ایران، رژیم را به سرگیجه دچار ساخته و سبب نارضایتی فراوانی در بین مردم شده است، تا جایی که دیگر هیچکس، وعدههای پشتسرهم رژیم را در مورد اینکه «افزایش مخارج تسلیحاتی، اثری در کاستن از فعالیت در بهبود زندگی مردم ندارد» باور نمیکند. هماکنون، مردم در ایران، بهشدت از کمبود روشنایی برق و عدم توانایی در استفاده از تهویه و یخچال در بحبوحۀ گرما، عذاب میکشند و احساس میکنند بودجهای که میبایست صرف تأمین رفاه آنها شده باشد، به خرید جنگافزار اختصاص یافته است.»
آبراهامیان، در مورد وضعیت حملونقل تهران در دهه ۵۰ تهران میگوید: «[تهران، پایتخت]با بیش از ۴ میلیون جمعیت، علیرغم درآمدهای زیاد نفتی هنوز سیستم فاضلاب، مترو و حملونقل عمومی درستی نداشت. برادر کوچکتر شاه که اتفاقاً صاحب کارخانه هلیکوپترسازی بود در سخنرانی مراسم یادبود ماری آنتوانت میپرسد که «اگر مردم از فشار و دردسر ترافیک خوششان نمیآید چرا هلیکوپتر نمیخرند؟»
۱۳ شهرک کپرنشین در تهران با خانههای گلی
حسین فردوست دوست صمیمی شاه اذعان دارد که محمدرضا در طول سلطنت خود بافت جامعه را به هم ریخت و این امر عواقب وخیمی به بار آورد که چاره آن بسیار دشوار است. او میگوید به هم ریختن بافت اجتماعی ایران توسط انقلاب سفید محمدرضا و بهویژه اصلاحات ارضی او صورت گرفت. بهگفته فردوست محمدرضا تمام درآمد هنگفت نفت را صرف پروژههای بزرگ و کوچک کرد که در واقع بخش عمده آن به جیب شرکتهای آمریکایی، انگلیسی و اروپایی میرفت.
حسین فردوست با استناد به تحقیقات دفتر ویژه اطلاعات درباره معضل شهرنشینی در سال ۵۵ میگوید: «ظرف ۵ سال ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر به جمعیت تهران، ۵۰۰ هزار نفر به جمعیت مشهد، ۵۰۰ هزار نفر به جمعیت اصفهان و ۳۰۰ هزار نفر به جمعیت شیراز افزوده شده است. این افراد در اراضی موات، حومه شهرها در کپر یا خانههای گلی که خود میساختند زندگی میکردند. در تهران ۱۳ شهرک کپرنشین ایجاد شده بود و شهردار تهران در مواردی این کپرها را شبانه با بولدوزر تخریب میکرد که تلفاتی هم وارد میآمد، ولی دوباره این کپرها برپا میشد، بدین ترتیب جمعیت شهرهای بزرگ بهویژه تهران بهطور غیرمنتظره افزایش یافت و، چون هیچ برنامهای برای گسترش شهرها وجود نداشت نظم شهرها به هم خورد. مسئله ترافیک و آلودگی هوای تهران به یک معضل اساسی مملکتی بدل شد و نیروی کار مفید و مولد جامعه به نیروی انگلی و مصرفی که در تهران و سایر شهرها انباشته شده بود تبدیل شد.»
مینو صمیمی، منشی فرح که خود از نزدیک شاهد فقر و بدبختی مردم تهران بود خاطره خود از یکی از مناطق پایین شهر تهران را اینگونه توصیف میکند: «در زمان کودکی بارها مادرم مرا با خود به همین نقاط محروم آورده بود تا به مردم محتاج کمک کند، ولی اینک پس از گذشت سالها از آن دوران باز میدیدم که وضع زندگی مردم کماکان به همان منوال است و عده کثیری از هموطنانم در شرایط نکبتبار عمر خود را در کلبههای محقر گلی میگذرانند، گرچه این وضع هم فقط به مناطق جنوب شهر تهران محدود نبود و نظایری بهمراتب بدتر از آن را میشد در اکثر نقاط ایران بهچشم دید.»
آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در ایران میگوید: «زمان زیادی طول نکشید که فهمیدم سیاستهای شاه، هرچه برای مردم بهارمغان آورده باشد، آسایش و خوشبختی بههمراه نداشته است؛ حداقل در رابطه با مردم تهران که چنین بود. تهران، پایتخت ایران که بهطرز شگفتانگیزی در پای رشتهکوههای البرز و قلههای پوشیده از برف آن واقع شده بود، در سال ۱۹۷۴ یادبودی از بدترین مظاهر تمدن جدید بهشمار میرفت؛ شهری زشت، گسترده و پهن، بدساخت، غیرقابل شناسایی، مملو از جمعیت و اتومبیل که در زیر ابری از دود سیاه مدفون شده و آن را بهصورت یکی از زنندهترین و نفرتآورترین پایتختهای جهان درآورده بود. هر نوع فعالیتی در این شهر جریان داشت؛ ساختوساز، تخریب، فعالیتهای تجاری، صنعتی و دولتی، که همه نشانه ترقی ناگهانی و انفجارآمیز اقتصاد یک مملکت است...، یورش بهسوی آنچه «تمدن بزرگ» خوانده میشد، جای آرامش و تأنی فرهنگ اسلامی را گرفته بود؛ اما سرزندگی و هیجان و شادابیای که قاعدتاً در یک جامعه در حال پیشرفتِ سریع هم مورد انتظار است نیز در این شهر دیده نمیشد.»
روستاییانی که ساکن حلبیآبادها شدند
آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران وضعیت روستاییان را که با رؤیای زندگی بهتر به شهر هجوم آورده بودند اینگونه توصیف میکند: «روستاییان که به شهرها سرازیر شده و آنطور که گفته میشد، بهدنبال خیابانهایی میگشتند که سنگفرششان از طلا بود، آنها را نمییافتند، و در عوض به پرولتاریای بیریشه و ساکن حلبیآبادهای حومه تبدیل میشدند. تعداد نیروی کار ماهر، بهعلت آنکه سیستم آموزش عمومیِ در حال تکوین، از تقاضای روزافزون جامعه بسیار عقب مانده بود، شدیداً کاهش مییافت...، افراطیگری عجیب و غریب و پرطمطراق برخی از برنامههای مورد علاقه شاه، زندگی و امرار معاش روستاییان را برهم زده و موجب نارضایتی و مخالفت [آنان]شده بود.»
همچنین مینو صمیمی، منشی فرح هم در رابطه با وضع زندگی روستاییان خاطرهای از سفر خود به یک روستا را روایت میکند. او میگوید: «در اواسط دهه ۵۰ شمسی، طی بازدیدی از یک روستا، متوجه شدم مردم فلکزده آن روستا در کلبههای بسیار محقر ساختهشده از گل و پوشال بهسر میبردند و نهتنها از آب آشامیدنی سالم، که حتی از امکانات اولیه بهداشتی نیز محروم بودند. کوچههای تنگ و پرپیچوخم روستا، انباشته از گلولای بود و تنها مغازه فروش مواد غذایی در آن، محیطی کثیف و پرمگس داشت. لباسهای ژنده و لوازم زندگی روستاییان، از قبیل؛ حصیر، متکای کهنه، لحاف پاره و... نیز کاملاً گواهی میداد که مردم، در وضع اسفباری زندگی میکنند.
جوانی که بهعنوان سپاهی دانش در آن روستا خدمت میکرد، در پاسخ سؤال من راجع به حالوروز مردم روستا، با لحنی تمسخرآمیز گفت؛ "اینجا نه حمام دارد، نه بهداشت و نه حتی جایی که بتواند کمکهای اولیه پزشکی در اختیار روستاییان بگذارد، ولی درعوض همانطور که میبینید، شعبهای از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، برایشان دایر کردهاند.... ".
به همین جهت بود که آن جوان سپاهی دانش، با اشاره به دفتر کانون پرورش فکری در روستای محل خدمتش، میگفت؛ "در حالی که ما، باید ماهها با رؤسایمان، برای تأمین بعضی نیازهای اولیه مثل هزینه سوخت مدرسه روستا، چانه بزنیم؛ آنها میلیونها پول مملکت را برای فعالیت سازمانهایی مثل این، هدر میدهند...، کودکان این روستا احتیاج به پوشاک و غذای بهتر دارند، ابتدا باید فکری به حال بهبود وضع زندگیشان کرد و آنگاه، از نظر پرورش فکری هم روشهایی به اجرا درآورد که با شرایط روحی آنها سازگار باشد، ولی شیوه فعالیت کانون پرورش فکری بهگونهای است که کودکان روستا، بعد از یکی دوبار مراجعه به شعبهاش در این روستا، دیگر هرگز بهسراغش نمیروند، زیرا تمام کتابها و وسایل سرگرمی موجود در کانون، برایشان حالت بیگانه دارد و اصولاً هم کودکان روستایی، چون ناچارند بعد از کار مدرسه، برای کمک به والدین خود، عازم مزرعه شوند، لذا، وقت آزاد چندانی، برای حضور در شعبه کانون پرورش فکری ندارند. "
تورم شدید دهه ۵۰ و اوجگیری فاصله طبقاتی
یکی دیگر از مشخصههای ایران دهه ۵۰ افزایش تورم است، بهگفته عبدالمجید مجیدی که از دیماه ۱۳۵۱ به ریاست سازمان برنامه و بودجه تعیین شده بود: «پس از افزایش قیمت نفت در سالهای ۱۳۵۰ به بعد و بهدنبال آن افزایش بودجه دولت، تورم خیلی شدیدی بهوجود آمد و علت، آن بود که برخورد صحیحی با مسئله افزایش قیمت نفت وجود نداشت، سعی میشد راهحلها از طریقی پیدا شود که خیلی قابل توجیه نبود.»
اشرف پهلوی نیز وضعیت کلی دهه ۵۰ ایران را اینگونه توصیف میکند: «در فضای ثروت فاحش برآمده از افزایش قیمت نفت، شکاف میان فقیر و غنی عمیقتر و آشکارتر و برای دوام و بقای حکومت، خطرناکتر میشد. تهران به آسمانخراشهای چندین میلیون دلاری، محلۀ مسکونیای با کاخها و ویلاهای میلیونرهای جدید و بلوارهای وسیع پر از اتومبیلهای لوکس آراسته شد، بااینهمه، علاوه بر تهیدستان شهری که در زاغهها زندگی میکردند و همه اعضای خانواده توی یک یا دو اتاق چپیده بودند و گاهی هم برق و آب جاری نداشتند، هنوز شمار عظیمی از مردم ما نیز در روستاهای کوهستانی، در جاهای پرت و دسترسناپذیر، روزگار میگذراندند.»
منبع : تسنیم
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردیمنبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: پهلوی فقر و گرسنگی هزار نفر به جمعیت کانون پرورش فکری افزایش قیمت حداقل نیاز شهر ها دهه ۵۰
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۷۶۷۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نگاهی به روابط رژیم پهلوی و رژیم صهیونیستی/ آنها چگونه حافظ منافع اسرائیل بودند؟ + عکس ها
به گزارش جماران از پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در 14 مه 1948- 11/ اردیبشهت 1327، دیوید بن گوریون، رئیس آژانس یهود، تاسیس یک کشور اسرائیلی با نام دولت اسرائیل را اعلام کرد. از همان روزهای تاسیس ارتباط گستردهای بین آمریکاییها و انگلیسیهای مستقر در تهران با آژانس یهود در مسیر پیشبرد اهداف صهیونیستی شکل گرفت و این ارتباط به قدری شدت یافت که تنها در سال 1321 تعداد 1300 نفر از یهودیان ایران با کشتی رهسپار سرزمین اسرائیل شدند.
بر طبق اسناد و اطلاعات موجود بسیاری از مراکز پولی، بازرگانی و بانکی ایران در دست یهودیان و یا اشخاص یهودی تبار قرار داشت و این برای محمدرضا شاه بسیار خوشایند بود و همیشه از این نفوذ در جهت تحکیم ارتباط با اسرائیل استفاده میکرد و در برخی از نشستهای محرمانه با مقامات اسرائیلی از آنها تقاضا میکرد که از اهرم نفوذ و موقعیت خود درآمریکا در جهت حفظ منافع حکومت او استفاده کنند و حتی از اسرائیلیها میخواست که اجازه ندهند رسانههای غربی علیه او و دستگاهش تبلیغات کنند. در ورای تمام این تلاشها، مقامات رژیم پهلوی همواره موضوع شناسائی رسمی اسرائیل و هرگونه ارتباط و همکاری با آنها را از ترس افکار عمومی انکار و تکذیب میکردند، اما واقعیتهای پشت پرده غیر از این بود.
یکی از اولین ماموران و فرستادههای رسمی دولت اسرائیل در تابستان 1335 تحت نام نمایندگی بازرگانی آن دولت وارد تهران شد و سالها در پوشش "شرکت بازرگانی نمک" اهداف اسرائیل را در ایران تامین میکرد و با مقامات مختلف ارتباط برقرار کرده و ملاقات داشت.
همزمان از سویی دیگر، گروههای فشار یهودی در مناطق مختلف از داخل کشور آمریکا و تا سرزمینهای اشغالی، رژیم پهلوی را تحریک و البته ترغیب میکردند تا همکاری پنهان خود را علنی کنند. نخستین همکاریهای موساد و ساواک به دیدار تیمور بختیار در مهرماه 1336 برمیگردد که بختیار پیشرفتهای اسرائیل در جنگ سینا را ستود و پیام شاهنشاه ایران را در زمینۀ همکاریهای اطلاعاتی و ارزیابیهای سیاسی خاورمیانه به آگاهی یعقوب صور، سفیر اسرائیل در فرانسه رساند.
شناسایی اسرائیل توسط رژیم پهلویدر همین زمان فعالیتهای وسیعی از سوی برخی اشخاص و سازمانها به منظور رسمیت یافتن اسرائیل به طور علنی و رسمی از سوی ایران صورت میگرفت. در این زمینه افرادی مانند مهندس مشایخی، برادران مسعودی، برادران تیمورتاش و دکتر علیاکبر بینا به شدت فعال بودند. همزمان با تحرکات یهودیان و ماموران اسرائیلی داخل ایران، اسرائیلیها در فلسطین اشغالی نیز در خصوص ارتباط و همکاری میان دو طرف و تمایل و آمادگی مقامات ایرانی با شناسائی کامل و رسمی اسرائیل تبلیغات پراکندهای را سازماندهی میکردند. در نهایت، دولت ایران با تمام مخالفتهای کشورهای عربی، اسرائیل را به رسمیت شناخت و نمایندۀ رسمی هم به عنوان مامور مخصوص به آنجا اعزام کرد که محل ماموریت او بیتالمقدس بود.
دکتر مصدق، بعد از ملی شدن نفت و در اردیبهشت 1330 که به عنوان نخستوزیر منصوب شد، دفتر نمایندگی ایران را در اسرائیل تعطیل و رضا صفینیا نماینده مخصوص و وزیر مختار دولت ایران را از اسرائیل فراخواند. اما دیری نپایید که در آذر 1338، افتتاح نمایندگی سیاسی ایران در تلآویو مجدداً صورت گرفت. محمدرضا پهلوی، در تاریخ 1 مرداد 1339 در مصاحبهای برای اولین بار اعتراف کرد که ایران اسرائیل را در همان سال 1328، به رسمیت شناخته است و مسالۀ تازهای نیست. آقای کامل الشریف معاون دبیرکل کنگره اسلامی بیتالمقدس با ارسال نامهای برای محمدرضا شاه و منوچهر اقبال نخست وزیر موجبات نگرانی خود را اعلام کرد و موضع ایران را اسفناک دانست. نشریات مختلف کشورهای عربی نیز هر کدام با درج نظر شاه مبنی بر به رسمیت شناختن اسرائیل آن را ضربهای بر پیکر اسلام دانستند. به هر روی روابط ایران و اسرائیل روزبه روز گستردهتر میشد.
نفوذ نمایندگان اسرائیل در ایرانجالب آنکه غالباً روزنامههای اسرائیلی، گزارشها و اطلاعاتی را در مورد سیاست خارجی ایران و بعضی از اقدامات سری دولت شاهنشاهی عمداً انتشار میدادند. در پارهای گزارشها و مکاتبات اداری، سیاسی و حتی اطلاعاتی از دفتر نمایندگی اسرائیلیها در تهران نمایان بود که اسرائیل در همه حوزههای سیاسی، دیپلماتیک، اطلاعاتی، جاسوسی، نظامی، مطبوعاتی، فرهنگی و حتی امور داخلی یهود ایران فعال و ماموران فراوانی در بخشهای گوناگون تحت پوشش خود داشتند.
از زمانی که اسرائیل در ایران به رسمیت( دو فاکتو) شناخته شد، " مئیر عزری" که امور مربوط به کنسولگری اسرائیل را برعهده داشت در محل خیابان شاه ( جمهوری ) تجارتخانه بزرگی به نام "ایران ایس" را مدیریت میکرد و در همین تجارتخانه کلیه امور سیاسی مربوط به حکومت اسرائیل را انجام میداد. او همچنین نفوذ فوقالعادهای در بین مدیران جراید و رجال سیاسی و دولتی داشت. کلیه برنامههای تبلیغاتی علیه حکومت مصر و کشورهای عربی در دوازده سال قبل از انقلاب ایران توسط عزری طراحی و عملی میشد و خود مدیریت روزنامه ارگان یهودیها در ایران را نیز در دست داشت.
مئیر عزری در حال سخنرانی
او با حسن ارسنجانی وزیر وقت کشاورزی ارتباط نزدیک داشت و به کمک کارشناسان کشاورزی اسرائیلی در برنامه اصلاحات ارضی در ایران به ارسنجانی مساعدت میرساند. باری، از جمله مسوولیتهای خطیر عزری در آن روزها، ترغیب مقامات ایرانی به فروش نفت بیشتر و با قیمت پایین بود، چرا که هر روز بیم درگیری اسرائیل با کشورهای عربی میرفت و نیاز مبرم اسرائیل به مواد نفتی از این طریق تامین میشد.
وابسته نظامی اسرائیل در ایرانیکی از بخشهای بسیار فعال دفتر نمایندگی اسرائیل در تهران، حوزۀ وابستۀ نظامی بود. که پیگیری روابط و همکاریهای نظامی بین ایران و اسرائیل از مهمترین وظایف این بخش بود. یعقوب نیمرودی اولین وابسته نظامی اسرائیل در ایران بود که علاوه بر حوزه نظامی، در فعالیتهای اطلاعاتی و جاسوسی، اقتصادی و بازرکانی، قاچاق اشیای عتیقه و ... نیز نقش گستردهای داشت، و البته جمعآوری کمک و اعانه برای اسرائیل در مراسم و جشنها و شبنشینیها نیز فراموش نمیشد.
در جشن بیست و پنجمین سالگرد تاسیس دولت اشغالگر اسرائیل، مقامات بلندپایه رژیم پهلوی نیز شرکت کردند. بنا بر اسناد ساواک، مقامات ایرانی همنوا با اسرائیلیها در این جشن شرکت کرده و پایکوبی کردند، این جشن در 52/2/17، با حضور قریب 2000 نفر در خیابان کاخ شمالی( فلسطین ) برگزارشد.
پینوشت:
برگرفته از کتاب «ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی» تقیپور، محمدتقی ( 1390)، ، ج1، تهران، نشر: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی